بَدْرْخان، يا بدرخان پاشا (1217- 1285ق/1802- 1868م)، از امراي كرد كه جنبشى بزرگ بر ضد سلطة تركان عثمانى در مناطق كردنشين پديد آورد. او در جزيرة ابن عمر، مركز امارتنشين بوتان در خاندانى از قبيلة بُختىِ كُرد - كه از سدة 8ق/14م حكومت آن ناحيه را جز در برخى فترتها در دست داشتند - زاده شد و پس از مرگ پدرش در 1227ق/1812م به امارت نشست (كندال، .(28-29 در اين روزگار جنبشهاي ملى اقوام مختلف قلمرو عثمانى و از جمله كرد، به موازات كوششهاي استقلالطلبانه وارد مرحلة نوينى شد و به ويژه سيطرهجويى سلطان عبدالحميد، انگيزة كردها را در مبارزه تشديد كرد (نك: انتصار، 49 ؛ نيكيتين، .(186 در نيمة اول سدة 13ق/19م ميرمحمد حاكم امارت سودان (ميان زاب بزرگ و مرزهاي ايران) به انديشة استقلال كردان و متحد ساختن قبايل كرد برآمد و بدرخان را نيز به شركت در اين اتحاد فراخواند؛ اما بدرخان گرچه ظاهراً مخالفتى نكرد و برادر خود را نيز نزد ميرمحمد فرستاد، ولى چون خود داعية استقلال و پيشوايى داشت، فعاليتى جدي نشان نداد (نك: كندال، .(27 گزارشى حاكى از آن است كه ميرمحمد در ادامة توسعة قلمرو خود، بوتان را گرفت و بدرخانيه را به اطاعت درآورد (دره، 85). به هر حال، بدرخان از آغاز حكومت، براي تحقق استقلال به تكاپوهايى دست زد و عشاير و امراي كردِ وان، هكاري، خيزان و چند منطقة ديگر را گرد خود فراهم آورد و به تأسيس برخى كارخانهها براي ساخت سلاح و باروت دست زد و حتى كسانى را براي فراگيري فنون نظامى به اروپا فرستاد (كوچرا، 22؛ كندال، همانجا؛ مردوخ روحانى، 3(2)/523). بدينگونه، بدرخان در 1244ق/1828م خود را چندان نيرومند ديد كه ديگر به حكومت عثمانى سوار و تفنگچى نداد (كوچرا، 23). وي ظاهراً در همين هنگام خود را مستقل خواند، زيرا در 1252ق/1836م تركان عثمانى «جزيره» پايتخت او را محاصره كردند. بدرخان و ارتش او مركب از جنگجويان كرد و ارمنى و آسوري به مقابله برخاستند. جنگ تا 1254ق به درازا كشيد و بدرخان سرانجام بر عثمانيان پيروز شد و سلطان عثمانى ناگزير در 1255ق با او صلح كرد (همانجا)؛ اما چند هفته بعد كه عثمانيها در نصيبين (نك: نيكيتين، از نيروهاي ابراهيم پاشاي مصري شكست خوردند، كردها از فرصت استفاده كرده، بار ديگر به رهبري بدرخان دست به شورشى همگانى زدند. از 1260- 1262ق/1844-1846م بدرخان چنان قدرت يافته بود كه در قلمروش بهنام او خطبه خواندند و سكه زدند (كوچرا، همانجا). در اين هنگام، دامنة نفوذ بدرخان تا وان، موصل، ساوجبلاغ (مهاباد كنونى)، اورميه و ديار بكر گسترش يافته بود (نيكيتين، همانجا). در 1261ق نسطوريان بوتان در گرماگرم تداركات بدرخان براي نبرد با عثمانى، بر او شوريدند و از پرداخت ماليات خودداري كردند. بدرخان ناگزير نيرويى براي تنبيه آنان گسيل داشت (همانجا؛ قس: مردوخ كردستانى، 2/6؛ مردوخ روحانى، 3(2)/524؛ كندال، كه به كشتار مسيحيان انجاميد (دره، 90). گفتهاند كه عثمانيها هم در اين شورش دست داشتند (قاسملو، 48) و به وسيلة هيأتهاي تبليغى مسيحىِ انگليسى و آمريكايىِ مستقر در كردستان عثمانى، مسيحيان را بر ضد بدرخان مىشورانيدند (كندال، همانجا). پس از اين واقعه، دولتهاي انگلستان و فرانسه به پشتيبانى از مسيحيان از سلطان عثمانى خواهان حراست از آنان شدند (كوچرا، 24؛ قاسملو، همانجا). عثمانيان به مذاكره با بدرخان پرداختند و چون نتوانستند او را از استقلالخواهى منصرف كنند، سپاهى بزرگ به نبرد وي فرستادند، ولى شكست خوردند و سخت هراسناك شدند؛ به ويژه احتمال پشتيبانى دولت ايران از جنبش بدرخان (كينان، آنان را واداشت تا سپاه بزرگتري به فرماندهى عثمان پاشا به جنگ بدر بفرستند. سپاه دو طرف نزديك اورميه به هم رسيدند (1263ق/1847م) و نبرد آغاز شد. در اين وقت، امير عزالدين شير (يا يزدان شير) كه از خويشان بدرخان و يكى از فرماندهان سپاه او بود، در نهان با عثمان پاشا همداستان شد و با همة سربازان خود به او پيوست (مردوخ روحانى، كندال، دره، همانجاها؛ مردوخ كردستانى، 2/7؛ نيكيتين، 186 ؛ جلايىپور، 40؛ زكى، 227) و شكست در ميان لشكر بدرخان افتاد. عثمانيان جزيره را تصرف كردند و بدرخان پس از نبردهايى ناگزير به دژ «آروخ» پناهنده شد (1266ق/1850م). او 8 ماه در برابر سپاه مشترك عثمانى و عزالدين شير ايستادگى كرد تا ناچار از دژ بيرون آمد و با نيروي اندك خود با دشمن جنگيد و سرانجام اسير شد (مردوخ روحانى، همانجا). عثمانيان بدرخان را با خانوادهاش به كاندي (شهري در جزيرة كرِت)، و سپس به دمشق تبعيد كردند. او همچنان آنجا بود تا در 1285ق درگذشت (كوچرا، كندال، نيكيتين، همانجاها؛ نيز نك: ايرانيكا ). بدرخان مردي متدين و وفادار به عهد و پيمان بود (كوچرا، 22) و با اتباع غير مسلمان قلمرو خود به دادگري رفتار مىكرد و طرفدار سياست مسامحة مذهبى بود (نيكيتين، همانجا؛ كندال، و جنگ او با نسطوريان صرفاً جنبة عشيرهاي داشت، نه دينى (نيكيتين، .(193 گرچه شورش بدرخان به ناكامى انجاميد، ولى آن را نخستين قيام ناسيوناليستى كرد براي رهايى از سلطة عثمانيان دانستهاند (كينان، همانجا). بدرخان نيز خود به مثابة پيشواي ناسيوناليسم كرد تلقى مىشد (كوچرا، 21). جنبشى كه بدرخان پديد آورد، پس از وي خاموش نشد و برخى از فرزندان او به مقابله با عثمانيان ادامه دادند و برخى نيز در دستگاه آنان صاحب مناصب عالى شدند. در 1294ق/1877م دولت عثمانى براي جنگ با روسيه از عثمان و كنعان، فرزندان بدر ياري خواست. اين دو قوايى گردآوردند و با استفاده از فرصت اميرنشين جزيره را مستقل خواندند و قلمروي نسبتاً بزرگ شامل زاخو، نصيبين، ماردين و عماديه پديد آوردند و قواي عثمانى را چند بار در هم شكستند. سلطان عثمانى كه بيمناك شده بود، امتيازاتى به بدرخانيان داد و آنها را به صلح خواند. عثمان و كنعان پذيرفتند و بهاستانبول رفتند، ولى دستگيرشدند (مردوخ روحانى، 3(2)/526؛ دره، همانجا؛ مكداول، .(90 در 1298ق/1880م بدري فرزند ديگر بدرخان به بازي سياسى دوسويهاي ميان دربار استانبول و شيخ عبيدالله نهري از سران انقلابى كرد دست زد. در 1307ق/1890م، امين على و مدحت از ديگر پسران بدرخان به قصد متحد ساختن قبايل كرد به كار پرداختند، ولى پيش از آنكه قوايى جمع كنند، دستگير شدند. مدحت بعداً به انتشار روزنامة كردستان دست زد كه تأثير فرهنگى بسيار در ميان كردان و ديگران برجاي نهاد. اين روزنامه به زبانهاي تركى و كرمانجى (زبان كردي شمالى، نك: ادمندز، در نقاط مختلف مانند قاهره، لندن و ژنو منتشر مىشد و با تبعيديهاي سياسى عثمانى در اروپا مرتبط بود. عبدالرحمان برادر مدحت كه در كميتة «اتحاد و ترقى» فعاليت مىكرد، در هيأت تحريرية آن نشريه جاي گرفت و با حكمت بابان از سركردگان كردهاي عثمانى، در 1320ق/1902م در كنگرة تركان جوان در پاريس شركت جست (مكداول، همانجا؛ نيز نك: انتصار، 82 ؛ ادمندز، همانجا). ظاهراً اين نشريه در نخستين مرحله از 1892 تا 1902م منتشر مىشد (همانجا) و در دوران پيروزي انقلاب تركان جوان به قسطنطنيه منتقل گرديد و از 1332ق/1914م باز به قاهره منتقل شد (نيكيتين، .(194-195 در خلال جنگ جهانى اول، كردها و طرفداران مصطفى كمال پاشا كه در سرنگونى دولت عثمانى هدف واحدي داشتند، ارتباط نزديكى يافتند و بخش مهمى از نيروهاي كماليها را در جنگ با يونانيان و مبارزه با متفقين، كردها تشكيل مىدادند؛ ولى كماليها پس از پيروزي، به سركوب كردها، خاصه خاندان بدرخان كه طرفدار استقلال كامل كردستان بودند، برخاستند. بدرخانيان پس از جنگ اول، در تأسيس جمعيتها و سازمانهاي كرد در تركيه و ديگر نقاط بسيار فعال بودند. گفتهاند: «جمعيت استقلال كرد» - كه آن را ثريا بدرخان در قاهره تأسيس كرد - و «جمعيت تعالى كردستان» - كه توسط شيخ عبدالقادر و امين عالى بدرخانى تشكيل شد - در بيان و اعلان مطالبات كردها نقش مهمى داشتند (بيات، 16-20). بنابر گزارشى، بدرخانيان بعداً از «جمعيت استقلال كرد» انشعاب كردند و «جمعيت تشكيلات اجتماعى كردستان» را پديد آوردند (دره، 97). در 1306ش/1927م احزاب و جمعيتهاي كرد كه بر اثر سركوب و فشار دولت جديد تركيه در تبعيد بودند، در لبنان كنگرهاي تشكيل دادند و سازمانهاي متعدد كرد را منحل كردند و سازمان خويبون را تشكيل دادند. در كميتةاجرايى اينسازمان، تنى چند از بدرخانيان مانند جلادت بدرخان و كامران بدرخان عضويت داشتند (بيات، 25-26؛ دربارة فعاليت ديگر اعضاي بدرخانيه، نك: مكداول، 203 .(93-129, از ميان بدرخانيانى كه در دربار عثمانى صاحب مناصبى شدند، مىتوان از اينان ياد كرد: محمد نجيب پاشا، پسر بدرخان كه منصب «ميرميران» و مشاغل بزرگ ديگر داشت (د 1315ق/1897م)؛ پسر او عبدالرزاق بيك كه نخست صاحب منصب بود و سپس طغيان كرد و در 1334ق/1916م كشته شد؛ و مصطفى پاشا پسر بدرخان كه در مناطق مختلف بيگلربيگى بود و مردي دانشمند به شمار مىرفت (مردوخ روحانى، 3(2)/526 -527). مآخذ: بيات، كاوه، شورش كردهاي تركيه و تأثير آن بر روابط خارجى ايران، تهران، 1374ش؛ جلايىپور، حميدرضا، كردستان، تهران، 1372ش؛ دره، محمود، القضية الكردية، بيروت، 1966م؛ زكى، محمدامين، كورد و كوردستان، مهاباد، 1350ق/ 1931م؛ قاسملو، عبدالرحمان، كردستان والاكراد، بيروت، 1970م؛ كوچرا، كريس، جنبش ملى كرد، ترجمة ابراهيم يونسى، تهران، 1373ش؛ مردوخ روحانى، تاريخ مشاهير كرد، به كوشش ماجد مردوخ روحانى، تهران، 1371ش؛ مردوخ كردستانى، محمد، تاريخ، تهران، 1354ش؛ نيز: , C. J., Kurds, Turks and Arabs, London, 1957; Entessar, N., Kurdish Ethnonationalism, London, 1992; Iranica; Kendal, I. Sh., X The Kurds under the Ottoman Empire n , People Without a Country, the Kurds and Kurdistan, tr. M. Pallis, ed. G. Chaliand, London, 1980; Kinnane, D., The Kurds and Kurdistan, London / New York, 1970; McDowall, D., A Modern History of the Kurds, London / New York, 1996; Nikitine, B., Les Kurdes, Paris, 1956. محسن احمدي
|
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen