Dienstag, 12. Mai 2009

منصور حلاج



 حسین منصور حلاج


دل بی چاره ام گم شد به کوی یار می جویم
دل گمگشده خود را از آن دلدار میجویم
ز گلشنهای روحانی چنین بلبل که من دارم
[قفس چون بشکند او را در آن گلزار می جویم
چو چشم او به عیاری روان و قلب میدزدد
من بی دل متاع خود از آن عیار می جویم
چو دانستم که آن عیسی پی تیمار میآید 
دل آشفته ی خود را کنون بیمار می جویم 
[چنان با سوز عشق او خوشستم دل که در محشر
بجای شربت کوثر حریق نار می جویم
اگر که ز بیخویشی نظر در عالم اندازم[
از او آیینه می سازم در او دیدار می جویم
چو رهبر بخت بیدارش من بیدار می جویم
حسین این تاج داریها مرا کی در نظر آمد
[سر سودائی خود را به زیر دار می جویم

Keine Kommentare: