حسین منصور حلاج
دل بی چاره ام گم شد به کوی یار می جویم
دل گمگشده خود را از آن دلدار میجویم
ز گلشنهای روحانی چنین بلبل که من دارم
[قفس چون بشکند او را در آن گلزار می جویم
چو چشم او به عیاری روان و قلب میدزدد
من بی دل متاع خود از آن عیار می جویم
چو دانستم که آن عیسی پی تیمار میآید
دل آشفته ی خود را کنون بیمار می جویم
[چنان با سوز عشق او خوشستم دل که در محشر
بجای شربت کوثر حریق نار می جویم
اگر که ز بیخویشی نظر در عالم اندازم[
از او آیینه می سازم در او دیدار می جویم
چو رهبر بخت بیدارش من بیدار می جویم
حسین این تاج داریها مرا کی در نظر آمد
دل گمگشده خود را از آن دلدار میجویم
ز گلشنهای روحانی چنین بلبل که من دارم
[قفس چون بشکند او را در آن گلزار می جویم
چو چشم او به عیاری روان و قلب میدزدد
من بی دل متاع خود از آن عیار می جویم
چو دانستم که آن عیسی پی تیمار میآید
دل آشفته ی خود را کنون بیمار می جویم
[چنان با سوز عشق او خوشستم دل که در محشر
بجای شربت کوثر حریق نار می جویم
اگر که ز بیخویشی نظر در عالم اندازم[
از او آیینه می سازم در او دیدار می جویم
چو رهبر بخت بیدارش من بیدار می جویم
حسین این تاج داریها مرا کی در نظر آمد
[سر سودائی خود را به زیر دار می جویم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen