تران
در دشت تشنگی ها مردیم و آبی نبود
حوض بلور باران ، غیر سرابی نبود
اندیشه سپیده، به تیرگی گرایید
در هییت سیاهی، نور شهابی نبود
در چشم لاله گونم ، کبوتران زخمی
از بیم تیر صیاد ، توان خوابی نبود
شبانه گریه کردیم ، در سوگ تشنه بودن
غیر از صدای رگبار ما را جوابی نبود
هر آنچه دیده بودیم ، در ساغر زمانه
جز خون دیده ما ، دیگرشرابی نبود
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen