Mittwoch, 22. April 2009

سوء استفاده ی ذهنی از کودک - ریچارد داوکینز


اینکه تأثیر والدین بر کودک باید قوی باشد کاملاً طبیعی و مطلوب به حساب می آید. مقصود من تأثیر ژنتیک نیست، بلکه منظورم همه ی تأثیرات ناگزیر فرهنگی والدین بر فرزندان است. انتظار می رود که فوتبالیست ها در حیاط خانه شان با بچه هایشان توپ بازی کنند، آنها را به ورزشگاه ببرند، و شیفتگی خود به مسابقه را به کودکان شان منتقل کنند. معمولاً کودکان علاقمندان نظاره ی پرندگان هم به پرندگان علاقه دارند. و کتابخوان ها بچه های کتابخوان بار می آورند. باورها و سلایق، گرایش های سیاسی و تفریح ها، همگی از لحاظ آماری از نسلی به نسل بعد منتقل می شوند، و هیچ کس گلایه ای از این ندارد.

اما هنگامی که نوبت به دین می رسد، اتفاق غریبی می افتد. به جای اینکه به روال معمول که می گوییم " انتظار دارم پسر زیدان هم فوتبالیست شود"، بگوییم "انتظار دارم براندت کوچولو هم، که والدین اش کاتولیک های معتقدی هستند، کاتولیک شود"، با شور و حرارت تمام، و بدون لحظه ای درنگ یا تردید می گوییم "براندت کوچولو کاتولیک است". این مطلب را چنان حقیقت آشکاری می گیریم که انگار نه انگار که براندت کوچولو کوچک تر از آن است که بتواند به خودی خود عقاید پیشرفته ای درباره ی الاهیات داشته باشد. ما هموراه، به جز در مورد دین، معتقدیم که تحصیل در یک مدرسه ی خوب به رشد و بالندگی باورها،سلایق، تمایلات، ارزش ها و مهارت های کودک کمک می کند. اما هنگامی که نوبت دین می رسد، جامعه استثنای بزرگی قائل می شود. ما بی گفتگو می پذیریم که براندت، از روزی که به دنیا می آید، طوقی به گردن دارد که بر آن نوشته : این یک بچه کاتولیک است.

آن یکی بچه پروتستان است؛ آن دیگری بچه هندو است؛ آن یکی بچه مسلمان است؛ آن کودک فکر می کند که خداها خیلی زیاد هستند؛ آن کودک دیگر حتی یک خدا را هم به زور قبو ل دارد.  اما چنین تصوراتی از کودک داشتن مضحک است. برچسب زدن به کودک تازه متولد شده ، و او را پیشاپیش بر پایه ی دین موروثی والدین اش، یا حتی به ضرس قاطع، پیرو فلان یا بهمان دین خواندن، بدین معناست که برای کودک اعتقاداتی در مورد کیهان و خلقت، دنیا و عقبی، درباره ی اخلاق جنسی، سقط جنین و بهمرگی قائل شویم. این نوعی سوء استفاده ی ذهنی از کودک است.

  تأثیرگذاری والدین بر عقاید و باورهای کودکان ناگزیر است و محل بحث نیست. اما برچسب زدن به کودکان، که فرض را بر قاطع بودن تأثیر والدین می گذارد، شریرانه و غیرقابل دفاع است. خوب، ممکن است با لحن تسلی بخشی بگویید: نگران نباشید، صبر کنید تا کودک به مدرسه برود، خودش درست می شود. کودک در مدرسه عقاید و آداب گوناگونی را خواهد آموخت و می آموزد که به تنهایی بیاندیشد، و نهایتاً خودش دست به انتخاب بزند. خوب، بد نیست این طور فکر کنیم.

اما در عمل چه می کنیم؟ درعمل بودجه های کلانی صرف می کنیم و مدارسی دینی بنا می کنیم. انگار که انگ زدن به طفل تازه متولد شده کافی نبوده، حال باید داغ  آن  آپارتاید ذهنی تجدید و تحکیم  شود. کودک باید در مدارس دینی مطلوب والدین اش عقایدی را بیاموزد که با آنچه کودک همسایه در مدرسه ی مجاور می آموزد در تضاد اند.

Keine Kommentare: