Sonntag, 31. Mai 2009

Fado /فادو /چاره نوس


موزیکی پورتوگالی که سر چاوه که ی ده گه ریته وه سا له کانی 1820 زایینی و زیاتر جیگای خوی له شاره کانی لیسه بون و کویمبرا
ده بینه یته وه .فادو شیویکی خه م باری موسیقا یه که له سر ژیانی هه ژاریی و بیه بختی له عیشق دا قسه ده کا




گورانی بیژی به نیو بانگی فادو ئا ما لیا رودریگس

Mittwoch, 27. Mai 2009

كشتار جمعي ، جنايتي عليه بشريت







كشتار جمعي ، جنايتي عليه بشريت

مارف گول/بهزاد خوشحالي

واژه ژينوسايد (Genocide) از دو كلمه تشكيل شده است:

1-  كلمه يوناني Genos  به معناي نژاد

2-   كلمه لاتين caeders به معني كشتن و از ميان بردن

از تركيب اين دو كلمه Genocide خلق مي شود كه به معني كشتار جمعي است

كشتار جمعي، در واقع زير پا نهادن تمام حقوق انساني است. از اين نظر، مي تواند بصورت جدي بر هم زنندة صلح و امنيت بين المللي باشد.

سازمان ملل متحد با تكيه بر بند ششم قانون دادگاه نورنبرگ مي گويد: «ژينوسايد، در واقع زير پا نهادن حقوق جمعي انسانهاست. همچنانكه كشتن انسانها، مبين انكار حق حيات است. ژينوسايد نيز به معناي تحقير تمام انسانيت است. اين اقدام فرهنگ و تمدن جامعه بشري را زير پا گذاشته و عاملان آن را در برابر نوع انسان قرار مي دهد»  بعداً پيمان نامه منع كشتار جمعي و همچنين مسئوليت عاملان اين اقدام در برابر دادگاه بين المللي بتاريخ 9/12/1948 از سوي سازمان ملل متحد به تصويب رسيد.

بنيانهاي اصلي محكوميت ژينوسايد بعنوان يك اقدام ضد انساني به سال 1948 يعني سال ممنوعيت آن از سوي سازمان ملل متحد باز مي گردد. دربارة همين موضوع دادگاه بين الملل به تاريخ 28/5/1951 در بيانية اي اعلام كرد: هدف از تصويب اين قطعنامه محكوميت ژينوسايد، محاكمه مسئولان و مجازات آنها در چهار چوب قوانين بين الملل است. بر اين نكته پافشاري مي كند كه هر رفتاري كه سبب زير پا نهادن تعهد بين المللي دولتها شود، بمثابه يك عمل ضد بشري بوده و دولت مزبور در برابر تمام جهانيان مسئول است.

ژينوسايد تنها نابودي فيزيكي يك جمعيت ملي، نژادي يا مذهبي نيست. بلكه شامل مجموعه اقدامات ديگري نيز هست كه به شرح آن مي پردازيم:

1- ژينوسايد فيزيكي: قتل عام به هر نوع و شكل اعم از اعدام، گلوله باران، هجوم نظامي و كشتار جمعي با استفاده از سلاحهاي كشتار جمعي چون سلاحهاي اتمي، شيميايي، فسفري، ميكروبي و ...

2- ژينوسايد بيولوژيك: ممانعت از رشد جمعيت گروههايي خاص از اجتماع با استفاده از عقيم كردن مردان و زنان، جدايي فيزيكي مردان و زنان از يكديگر و از هم پاشيدن نظام خانواده. اين نوع ژينوسايد در سال 1988 و توسط رژيم حاكم بر عراق با جدا كردن مردان و زنان ، دختران بالغ از مادران و پدران و بعدها كودكان از والدين انجام شد.

3- ژينوسايد فرهنگي ملي: مانند ممنوعيت صحبت كردن به زبان مادري، جعل تاريخ يك ملت، از هم پاشيدن يكپارچگي قومي، تخريب اماكن باستاني مانند آثار كهن تاريخي، موزه ها، مساجد، كليساها و ... بطور كلي هر مكاني كه به نوعي معرف ميراث كهن ملت تحت سلطه باشد.

4- ژينوسايد اقتصادي: ويران كردن شهرها، شهركها، آباديها، غارت اموال مردم، محاصرة اقتصادي و تحريم بمنظور گرسنه نگهداشتن يك جمعيت خاص

كمبود غذا، دارو، شيوع امراض گوناگون، بالا رفتن آمار مرگ و مير كودكان، در نهايت منجر به كوچ مردم، دگرگوني بافت جمعيتي و يا تخليه كامل منطقه تحت فشار مي شود. اتخاذ سياست ژينوسايد اقتصادي منجر به فروپاشي انسجام قومي و نابودي فرهنگ ملي مي شود.

بكارگيري سلاحهاي شيمايي و ميكروبي، علاوه بر آنكه سبب نابودي انسانها و جانوران مي شود، منجر به نابودي اقتصادي نيز خواهد شد.

نابودي مناطق و ويراني اقتصادي، توأمان منجر به ژينوسايد ديگري مي شود كه اكوسايد( Ecocide )ناميده مي شود و به معني نابودي اكوسيستم است. پيمان نامه سال 1977 به محكوميت نابودي مكانهاي آباد اختصاص يافته است چون نابودي اين مكانها منجر به نوع ديگري از ژينوسايد مي شود كه بيوسايد( biocide)نام دارد اين كلمه به معناي «نابودي حيات» است.

دو مسأله‏اصلي، اهميت ژينوسايد را از ديدگاه بين المللي بيشتر مي كند: 1- هدف ژينوسايد: از آنجا كه هدف ژينوسايد نابودي بخشي يا تمام يك جمعيت است از ساير جنايات متمايز مي شود

2- شماره قربانيان: به خاطر آنكه هدف نهايي ژينوسايد نابودي جمعي است. به شمار قربانيان اهميت داده نمي شود. نا گفته پيداست كه در ژينوسايد همواره شمار قربانيان از حد معمول جنگهاي متعارف بسيار بالاتر است.

در بند نخست از پيمان نامه 1948 آمده است كه كشورهاي امضاء كننده پيمان موظفند خود، در عين پرهيز از چنين اقدامي، در برابر هر گونه طراحي يا اجراي كشتار جمعي از سوي كشورهاي ديگر، يك موضع مشترك اتخاذ كرده و مسؤولان آن را به دادگاه بين المللي بكشانند. در همين بند از پيمان نامه اشاره شده است كه شرايط فوق، صرفاً مربوط به زمان جنگ نيست و در زمان صلح نيز قابل اجرا است چون ژينوسايد در نفس خود، قوانين بين الملل را زير پا مي گذارد.

در بند دوم پيمان نامه سال 1948 با اشاره به مقاصد ژينوسايد آمده است: «ژينوسايد اقدام براي نابودي بخشي يا تمام يك جمعيت ملي، قومي نژادي و يا مذهبي است». در اين ماده همچنين اشاره شده است كه هر گاه چنين هدفي در ميان نباشد، حتي در صورت افزايش شمار قربانيان شامل مسألة ‏ژينوسايد نخواهد بود. «ژينوسايد بخاطر هدفي كه دنبال مي كند، از ساير جنايات جنگي متمايز مي شود».

در بند دوم از پيمان نامه 1948 مواردي كه به عنوان ژينوسايد شناخته شده‏اند شامل:

1-  كشتار جمعي افراد يك جمعيت بخصوص (نژادي، قومي، ملي يا مذهبي)

2-  تلاش براي محو زبان و نابودي فرهنگ ملي يك جمعيت

3-  تحت فشار قرار دادن يك جمعيت بخصوص با هدف نابودي آن

4-  ممانعت از زاد و ولد يك جمعيت بخصوص با استفاده از وسايل غير متعارف

5-  «كوچ اجباري جمعي» بخشي يا تمام يك جمعيت از سرزمين مادري خود

كشورهاي امضاء كننده  پيمان نامه 1948 نه تنها به تعريف دقيق ژينوسايد و محكوميت آن پرداختند بلكه موجب ماده‏ي سوم، به تعريف مراتب ارتكابي آن نيز پرداختند.

1-  عامليت ژينوسايد

2-  طراحي ژينوسايد

3-  تحريك آشكار و پنهان ژينوسايد

4-  تلاش براي ارتكاب ژينوسايد (حتي در صورت عملي نشدن)

5-  مشاركت آشكار و پنهان در ژينوسايد

از نظر معاهدة 1948 و بر اساس مادة سوم، تمامي موارد فوق، در زمرة اتهامات ژينوسايد بوده و در دادگاه بين المللي قابل پيگيري و محاكمه است.

در بند چهارم پيمان نامه، با بررسي درجة اتهامي مشاركت كنندگان در ژينوسايد، به تفكيك نوع مجازات عاملان آن پرداخته شده است. در همين بند از پيمان نامه به اين نكته اشاره شده است كه عدم عضويت يك كشور در پيمان نامة مزبور، دليلي بر سلب مسؤوليت از آن كشور نيست، چون ژينوسايد بدليل ماهيت بين المللي و عمق فاجعه، عملي است كه براي نابودي انسان تهديدي آشكار محسوب مي شود. در بند ششم پيمان نامه سال 1948 آمده است «عاملان ژينوسايد بايد در يك دادگاه داخلي محاكمه شوند».

عليرغم احترامي كه براي اين پيمان نامه قائليم بايد سؤال را مطرح كنيم كه: اگر عامل اصلي ژينوسايد خود حكومت باشد چاره چيست؟ آيا يك دادگاه داخلي در كشوري با ماهيت حكومتي ديكتاتوري ، تك حزبي، تك پيشوايي و .. مي تواند به محاكمه عاملان ژينوسايد، آنهم به صورت عادلانه بپردازد؟ مسلماً خير بنابراين وجود يك دادگاه بين المللي را براي محاكمة عاملان ژينوسايد ضروري مي دانيم چرا كه بارها شاهد بوده‏ايم بخاطر همين مشكل، بسياري از عاملان ژينوسايد و كشتار جمعي به سزاي جنايات خود نرسيده‏اند.

اگر چه در سال 1948 راجع به بند ششم انتقادات فراواني طرح شد، اما نتيجه نهايي به تصويب بند فعلي (بند ششم) انجاميد (در بند اصلاحيه اشاره شده است كه متهمان را مي توان در دادگاه جنايتكاران جنگي و با مشاركت بين المللي محاكمه كرد)

با وجود آنكه پيمان نامه سال 1948 در سال 1951 فعال شد، اما متاسفانه تا كنون هيچ جنايتكار جنگي در دادگاه كشور متبوع خود محاكمه يا مجازات نشده است.

همچنانكه پيش از اين گفتيم، ژينوسايد يك عمل وحشيانه ضد بشري است كه حقوق بين المللي را زير پا گذارده و صلح جهاني را به خاطر مي اندازد . پيمان نامه سال 1948 نيز با وجود دقت لازم در توضيح و تبيين نسبتاً جامع ژينوسايد، تنها بر روي كاغذ سنديت داشته و فاقد هر گونه ضمانت اجرايي است. از اين رو تدوين يك برنامه جديد بين المللي با كارايي قانوني و توانايي عملي لازم مي نمايد.

Samstag, 23. Mai 2009

کورد و میسیوناره کان

Kurds and missionaries, ca. 1916. Dr. Wilder Ellis is the guy top row 2nd from the left. 3rd from the left is the Kurdish chief Simco, and the next one over is supposedly Dr. Shedd. Dr. Shedd  worked together as Presbyterian missionary physicians in Orūmīyeh in what is present day northern Iran.  

Ishan Nuri Pasha and The Republics of Ararat























The Republics of Ararat was declared itself Kurdish state.  It had been established in the present North (Turkish occupy) Kurdistan, and her powers basis was found of in the Agri province.  The name of the Kurdish Republic had to thank one at the mountain of Ararat, this symbol for the Republic.  Agri means in the Kurdish (ardently), what connection holds with the volcano that sit in the mountain of Ararat.  The Republic of Ararat declared itself in 1927 independent, during the peoples uprising of the Kurds against the Turks. 

 

Although the Republic not recognized became by other states, had many Kurds independence expected after the setbacks during the Ottomans era and felt self betray through the new Turkish Republic that them formerly much promised had.  The Ararat Republic gave expression at the displeasure of the Kurds.  The uprising of Ararat was knocked down in 1932 and took the Turkish army again the power over in Kurdistan


http://ebarzan.com


Shaikh Ahmad Barzani












1915 kurdistan, pasveh




















1915 west kurdistan, pasveh

According to the photographer's son, Azad, this picture is by Giw Mukriyani,
though he is not sure where it was made. It is a portrait of Gharani, head of the
Mamash tribe with his son Ali who later became a member of Parliament under the
Shah of Iran. I have always wanted to find this family, but have been unable to find 
anyone who knew them

Kurdistan


Kurdistan: In the Shadow of History
Susan Meiselas
www.press.uchicago.edu
Kurdistan was erased from world maps after World War I, when the victorious powers carved up the Middle East, leaving the Kurds without a homeland. Today the Kurds, who live on land that straddles the borders of Turkey, Iran, Iraq, and Syria, are by far the largest ethnic group in the world without a state.
Renowned photographer Susan Meiselas entered northern Iraq after the 1991 Gulf War to record the effects of Saddam Hussein’s campaigns against Iraq’s Kurdish population.  She joined Human Rights Watch in documenting the destruction of Kurdish villages (some of which Hussein had attacked with chemical weapons in 1988) and the uncovering of mass graves. Moved by her experiences there, Meiselas began work on a visual history of the Kurds. The result, Kurdistan: In the Shadow of History, gives form to the collective memory of the Kurds and creates from scattered fragments a vital national archive.

In addition to Meiselas’s own photographs, Kurdistan presents images and accounts by colonial administrators, anthropologists, missionaries, soldiers, journalists, and others who have traveled to Kurdistan over the last century, and, not to forget, by Kurds themselves. The book’s pictures, personal memoirs, government reports, letters, advertisements, and maps provide multiple layers of representation, juxtaposing different orders of historiographical evidence and memories, thus allowing the reader to discover voices of the Kurds that contest Western notions of them. In its layering of narratives—both textual and photographic—Kurdistan breaks new ground, expanding our understanding of how images can be used as a medium for historical and cultural representation.
A crucial repository of memory for the Kurdish community both in exile and at home, this new edition appears at a time when the world’s attention has once again been drawn to the lands of this little-understood but historically consequential people.

Montag, 18. Mai 2009

BJÖRK

Björk
Songtext
Wunderlust

I am leaving this harbour
Giving urban a farewell
Its habitants seem to keen on God
I cannot stomach their rights and wrongs

I have lost my origin
And I don't want to find it again
Whether sailing into nature's laws
And be held by ocean's paws

Wanderlust! relentlessly craving
Wanderlust! peel off the layers
Until we get to the core

Did I imagine it would be like this?
Was it something like this I wished for?
Or will I want more?

Lust for comfort
Suffocates the soul
Relentless restlessness
Liberates me (sets me free)

I feel at home
Whenever the unknown surrounds me
I receive its embrace
Aboard my floating house

Wanderlust! relentlessly craving
Wanderlust! peel off the layers
Until we get to the core

Did I imagine it would be like this?
Was it something like this I wished for?
Or will I want more?

Wanderlust! from island to island
Wanderlust! united in movement
Wonderful! I'm joined with you

Wanderlust!

Freitag, 15. Mai 2009

خانی


 خانبابا میزراحی


من دراین عالم هستی به جهان می خندم
هرچه می بینم به چپ و راست بر آن می خندم
کاروان می رود  آهسته  و من در هر دم
بر جهانخواری  این  بی  خبران  می خندم
همه  سرگرم  به  کاری و  ز فردا  غافل
بر  دل   پرهوس  پیر  و  جوان  می خندم
گر تو بر  سیم  و زر و قدرت بازو  نازی
من  به  کوتاهی  عمر  گذران    می خندم
شرح  احوال  خود  امروز  نگفتن  بهتر
شادمانم  که  بر این  بار  گران  می خندم
غم تنهائی خانی مخور ای دوست که من
پیر و  دیوانه  شدم ،  بر همگان می خندم

Donnerstag, 14. Mai 2009

Most Fundamentalist








Book Review
Published: May 7, 2009

The Ayatollah Khomeini descended from an Air France jet in Tehran 30 years ago this past February to claim the mantle of his Islamic revolution. Before alighting, he was asked by a journalist how he felt upon returning to Iran after 15 years in exile. Khomeini’s curt, one-word reply — “nothing” — swiftly became notorious. Millions of Iranians, not to mention the scores of politicians and scholars intent on understanding Iran’s upheaval, have spent the intervening three decades trying to decipher its meaning. Did the ayatollah’s calculating, pan-Islamist heart hold no affection for Iran? Was he asserting his existential distance from the West?

KHOMEINI’S GHOST

The Iranian Revolution and the Rise of Militant Islam

By Con Coughlin

Illustrated. 370 pp. Ecco/HarperCollins Publishers. $26.99

Related

Times Topics: Iran

Such questions typically preoccupy accounts of Khomeini, for even today the ayatollah remains a perplexing subject — a puritan who loved poetry, a fundamentalist capable of flexibility, a Persian-Shia chauvinist longing to inspire the Sunni Arab world. In Tehran, politicians regularly quote him to trounce rivals, but the ayatollah has left such a rich legacy of contradictory opinion that both sides of a debate can usually deploy his words to strategic effect.

The nuances of the ayatollah’s character do not much interest Con Coughlin, an editor at The Daily Telegraph, in his new book “Khomeini’s Ghost.” He portrays Khomeini as an incorrigible, Taliban-style fanatic bent on acquiringnuclear weapons for the sake of his doomed Islamist project. “The quest for the atom bomb was a central part of Khomeini’s legacy,” he writes.

In the book’s second section, Coughlin sets out to catalog revolutionary Iran’s dirty business from 1979 down to the present, drawing a neat line from Khomeini’s revolution to “so many of the challenges the world faces today.” He rightly points out that Khomeini’s early attempts to market his revolutionary politics abroad antagonized the Sunni regimes of the Persian Gulf, particularly Saudi Arabia, initiating an effective contest for the title of “most fundamentalist” that recast the dynamics of the Middle East for years to come.

But in measuring the success of Khomeini’s supranational project, Coughlin overreaches. He describes in sweeping terms how Khomeini’s vision for an Islamic state “became the manifesto for Islamic fundamentalist regimes throughout the world.” That can hardly be the case, since the ayatollah’s concept of rule by the clergy (“velayat-e faqih”) is enshrined in a Shia reading of jurisprudence, and can hold no such direct, universal relevance for the majority of the Islamic world, which is Sunni. Coughlin argues that the legacy of the revolution is “as powerful today” as it was when Khomeini came to power in 1979. Such endorsements would brighten any Tehran bureaucrat’s day, but in reality Iran’s ability to extend its ideological influence around the region has never matched its ambitions.

Coughlin tends to define Iran in black-and-white terms, writing that Khomeini “accomplished his lifelong ambition of creating an Islamic state based on the strict interpretation of Shariah law.” He ignores the fact that, despite Khomeini’s best intentions to vest absolute power in the state’s religious leader, the Constitution provides for an elected legislature and declares that the country must be run “on the basis of public opinion.” Though elections have never been free, they remain fiercely contested, and myriad institutions force an opaque but real rule by consensus.

This unworkable, dual sovereignty of the divinely appointed and the popularly elected lies at the heart of Iran’s problems and is the cause of its debilitating factional strife. Coughlin has little feel for the role Iran’s warring factions play in its foreign policy, and often relates only half the story. He paints a picture of Iran as a state in cahoots with Al Qaeda, writing that Tehran masterminded the escape of operatives fleeing from Afghanistan, includingOsama bin Laden’s son Saad, and provided them safe haven. He states that “the presence of such prominent Al Qaeda militants in Iran . . . was yet another issue that would undermine Khatami’s attempts to improve relations with the West.”

This is a misleading presentation of the facts. It is true that Iranian hardliners played a cat-and-mouse game with the moderate government of Mohammad Khatami, concealing Qaeda fugitives who had fled to Iran. But the Khatami government dispatched agents to hunt down at least 200 fugitives, and put them on planes back to their home countries.

Iranian officials complained at that time that they could not repatriate all of the fugitives. In the case of Saad bin Laden, for example, Iran faced a quandary — Saudi Arabia refused to accept him, and there was no framework in place to hand him over to a third country or party. Tehran sought America’s help in handling these awkward cases, but was rebuffed by the Bush administration.

Coughlin stretches and contorts history with unproven allegations to tie Iran to nearly all major terrorist attacks against American interests over the past two decades. His Iran trained the Qaeda cells that bombed the American Embassies in Kenya and Tanzania in 1998, and he writes that “similar suspicions surfaced” when Al Qaeda bombed the U.S.S. Cole in 2000. He declares that Iran led a campaign of destabilization in Jordan. Even after the 9/11 attacks, he writes, Iran trained Qaeda terrorists at camps in Tehran. It is presumably at this point that the reader is meant to panic, and begin wondering why the United States decided to invade Iraq in 2003 rather than Iran.

But the reader should be aware that in marshaling his argument, Coughlin is careless with names, associations and even basic facts. He mistakenly states that Iran uses the Muslim calendar, rather than the Iranian; that the human rights lawyer Shirin Ebadi won theNobel Prize in Literature, rather than the Nobel Peace Prize; and that women in Iran are required to wear the black chador (they are required to cover their hair and wear coats, but official codes permit some sartorial freedom).

At times, Coughlin takes out of context documents that are available in the public realm. Khomeini “unequivocally declared his support for an Iranian atom bomb,” he says, paraphrasing quotations from a letter written by Khomeini, leaked to the public in 2006. But the letter refers only indirectly to Iran’s need to pursue nuclear weapons. Khomeini was responding to a letter by a military commander outlining what the depleted Iranian forces would require to win the war against Iraq. It does not explicitly call for Iran to develop nuclear weapons and hardly qualifies as the smoking gun Coughlin brandishes throughout his final chapters. With such an abundant record of actual Iranian transgressions with regard to its nuclear program, such leaps are unnecessary.

At a time when Washington is dispensing with its failed policy of belittling and ignoring Iran, it is disappointing that Coughlin’s book cannot offer the nuanced analysis policy makers need. Iran is not only the most powerful nation in the Persian Gulf, but arguably the only country in the region where people are weary of political Islam and inclined to view the United States favorably. These rare qualities make Iran a nation of unique potential to the Obama administration, as it turns to rehabilitating America’s image in the Middle East.

Coughlin offers no thoughts on how the West ought to proceed. He concludes limply that as long as Khomeini’s heirs are in power, Iran will remain defiant. Given the current attitudes in Washington about Iran, it seems Coughlin’s book has arrived one administration too late.

Azadeh Moaveni is the author of “Honeymoon in Tehran: Two Years of Love and Danger in Iran.”

The New York Times

www.nytimes.com



متن نامه خمینی / نامه بدون تاریخ که دستور قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ می باشد

http://tabook.wordpress.com/     منبع از سایت 

متن نامه خمینی / نامه بدون تاریخ که دستور قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷

متن نامه خمینی / نامه بدون تاریخ که دستور قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷

” بسم ‏الله ‏الرحمن ‏الرحيم‏       

از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مى‏گويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كرده‏اند، و با توجه به محارب‏بودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مى‏كنند محارب و محكوم به اعدام مى‏باشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راى اكثريت آقايان حجه‏الاسلام نيرى دامت ‏افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى ) دادستان تهران) و نماينده‏اى از وزارت اطلاعات مى‏باشد، اگر چه احتياط در اجماع است، و همين طور در زندانهاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستان انقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازم‏الاتباع مى‏باشد، رحم بر محاربين ساده‏انديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظام اسلامى است، اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوند متعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديد نكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابى ناديده ‏گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مى‏باشد. والسلام.

روح‏الله الموسوى الخمينى ‏ “

در پشت نامه بالا احمد پسر خمینی نوشته است :

” پدر بزرگوار حضرت امام مدظله‏العالى‏

پس از عرض سلام، آيت ‏الله موسوى‏اردبيلى در مورد حكم اخير حضرتعالى درباره منافقين ابهاماتى داشته‏اند كه تلفنى در سه سوال مطرح كردند:

۱- آيا اين حكم مربوط به آنهاست كه در زندانها بوده‏ اند و محاكمه شده ‏اند و محكوم به اعدام گشته ‏اند ولى تغيير موضع نداده‏اند و هنوز هم حكم در مورد آنها اجرا نشده است، يا آنهايى كه حتى محاكمه هم نشده‏اند محكوم به اعدامند؟

۲- آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شده‏ اند و مقدارى از زندانشان را هم كشيده ‏اند ولى بر سرموضع نفاق مى‏باشند محكوم به اعدام مى‏باشند؟

۳- در مورد رسيدگى به وضع منافقين آيا پرونده‏هاى منافقينى كه در شهرستانهائى كه خود استقلال قضائى دارند و تابع مركز استان نيستند بايد به مركز استان ارسال گردد يا خود مى‏توانند مستقلا عمل كنند؟

فرزند شما، احمد “

زير اين نامه خمینی نوشته است:

” بسمه ‏تعالى‏

در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پرونده‏ها در هر صورت كه حكم سريعتر انجام گردد همان مورد نظر است.

روح‏الله الموسوى

آیت الله منتظری که از این مکاتبات با خبر میشود برای موسوی اردبیلی ، که درآن زمان رئیس شعبه عالی قضایی بود پیغام میدهد که :

” مگر قاضی های شما اینها را به ۵ یا ۱۰ سال زندان محکوم نکرده اند، مگر شما مسول نبوده اید، آن وقت تلفنی به احمد آقا میگویید که اینها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان. شما خودت میرفتی با آنها صحبت میکردی که کسی که مثلا مدتی در زندان است و به ۵ سال زندان محکوم شده و روحش هم از فعالیتهای منافقین خبر دار نبوده چطور ما او را اعدام کنیم. ”

آیت الله منتظرى در آن زمان در نامه معروف خود به خمينى می نویسد :

آيا ميدانيد كه جناياتى در زندانهاى جمهورى اسلامى بنام اسلام در حال وقوعند كه شبيه آن در رژيم منحوس شاه هرگز ديده نشد؟ آيا ميدانيد كه تعداد زيادى از زندانيها تحت شكنجه توسط بازجويانشان كشته شده اند؟ آيا ميدانيد كه در زندان (شهر) مشهد, حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود … مجبور به درآوردن تخمدان يا رحم شدند؟ آيا مي دانيد كه در برخى زندانهاى جمهورى اسلامى دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار ميگيرند …

شکنجه ها و رفتارهای وحشیانه ای که بر زندانیان به ویژه بر دختران باکره در آن مقطع اعمال شده است بنا بر گفته بازمانده گان آن دوره غیر قابل انکار است.

متن نامه حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي خوزستان حجه الاسلام احمدي به خميني در مورد چگونگي اجراي حكم درباره منافقين، مورخه ۲۳/۵/۱۳۶۷

بسمه تعالي

حضرت آيت الله العظمي امام خميني دامت بركاته

با عرض سلام، در رابطه با حكم اخير حضرتعالي راجع به منافقين گرچه اينجانب كوچكتر از آنم كه در اين باره صحبتي بكنم ولي از جهت كسب رهنمود و من باب وظيفه شرعي و مسئوليت خطيري كه در تشخيص موضوع به عهده ميباشد معروض ميدارد كه بر سر نفاق بودن يا پافشاري بر موضع منافقين، تفسيرها و تحليلهاي گوناگوني ميشود و نظرها و سليقه ها بين افراط و تفريط قرار دارد كه به تفصيل خدمت حاج احمد آقا عرض كردم و از تكرار آن خودداري ميشود. من باب مثال در دزفول تعدادي از زندانيان به نامهاي طاهر رنجبر – مصطفي بهزادي – احمد آسخ و محمدرضا آشوع با اينكه منافقين را محكوم ميكردند و حاضر به هر نوع مصاحبه و افشاگري در راديو و تلويزيون و ويدئو و يا اعلام موضع در جمع زندانيان بودند، نماينده اطلاعات از آنها سئوال كرد شما كه جمهوري اسلامي را بر حق و منافقين را بر باطل ميدانيد حاضريد همين الان به نفع جمهوري اسلامي در جبهه و جنگ و گلوگاهها و غيره شركت كنيد، بعضي اظهار ترديد و بعضي نفي كردند، نماينده اطلاعات گفت اينها سر موضع هستند چون حاضر نيستند كه در راه نظام حق بجنگند. به ايشان گفتم پس اكثريت مردم ايران كه حاضر نيستند به جبهه بروند منافقند؟ جواب داد حساب اينها با مردم عادي فرق ميكند و در هر صورت با راي اكثريت نامبردگان محكوم شدند فقط فرد اخير در مسير اجراي حكم فرار كرد. لذا خواهشمند است در صورت مصلحت ملاك و معياري براي اين امر مشخص فرماييد تا مسئولين اجرا دچار اشتباه و افراط و تفريط نشوند.

حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامي خوزستان – محمد حسين احمدي

رونوشت : حضرت آيت الله العظمي آقاي منتظري مدظله “

آیت الله منتظری نامه ایی دیگر به خمینی مینویسد و در آن گفته های حاکم شرع یکی از استانهای کشور را نقل می کند :

” سه روز قبل قاضی شرع یکی از استانهای کشور که مرد مورد اعتمادی میباشد با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان حضرت عالی به قم امده بود. میگفت مسئول اطلاعات یا دادستان ( تردید از من است) از یکی از زندانیان برای تشخیص این که سر موضع است یا نه پرسید، تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ عراق به جبهه بروی؟ ، گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ ، گفت مگر همه مردان حاضرند روی مین بروند، وانگهی از من تازه مسلمان نباید این همه انتظار داشت. گفت معلوم میشود تو هنوز سر موضعی، و با او معامله سر موضع انجام داد، و این قاضی شرع میگفت من هر چه اسرار کردم تصمیمات به اتفاق آرا باشد و اکثریت پذیرفته نشد، و نقش اساسی را همه جا مسئول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر میباشند… . “

آیت الله منتظری با نیری – قاضی شرع اوین ، اشراقی - دادستان و پور محمدی نماینده وزارت اطلاعات صحبت میکند و به آنها میگوید:

” گفتن الان محرم است حداقل در محرم از اعدامها دست نگه دارید. آقای نیری گفت ما تا الان ۷۵۰ نفر را در تهران اعدام کرده ایم ، ۲۰۰ نفر را هم به عنوان سر موضع از بقیه جدا کرده ایم کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمائید. ”

احمد منتظری پسر آیت الله منتظری در آذر ماه سال ۸۴ در پی انتشار بیانیه سازمان دیده بان حقوق بشر در مورد نقش مصطفی پورمحمدی در اعدامهای سال ۶۷ در گفتگو با بخش فارسی رادیوB.B.C ، درستی این مکاتبات را تائید کرد.

جبر جغرافیایی



Mohsen Namjoo - A man who has redefined Iranian Music and taken it to the 21st century
یک روز از خواب پا می‌شی
می‌بینی رفتی به باد
هیچ‌کس دور و برت نیست
همه‌ رو بردی ز یاد

چند تا موی دیگه‌ت سفید شد
ای مرد بی اساس
جشن تولد تو
باز مجلس عزاست
بریدی از اساس

قوز پشتت بیشتر شد
شونه‌هات افتاده‌تر
پیرامونت رو ببین با دقت
می‌سوزن خشک و تر

این که زاده‌ی آسیایی رو می‌گن جبر جغرافیایی
این که لنگ در هوایی صبحونه‌ت شده سیگار و چایی

این که زاده‌ی آسیایی رو می‌گن جبر جغرافیایی
این که لنگ در هوایی صبحونه‌ت شده سیگار و چایی

ای عرش کبریایی
چیه پس تو سرت؟
کی با ما راه می‌آیی
جون مادرت؟

یک روز از خواب پا می‌شی
می‌بینی رفتی به باد
هیچ‌کس دور و برت نیست
همه‌ رو بردی ز یاد

چند تا موی دیگه‌ت سفید شد
ای مرد بی اساس
جشن تولد تو
باز مجلس عزاست
بریدی از اساس

قوز پشتت بیشتر شد
شونه‌هات افتاده‌تر
پیرامونت رو ببین با دقت
می‌سوزن خشک و تر
می‌سوزن خشک و تر
می‌سوزن خشک و تر


این که دستاتو روی سر می‌ذارن می‌ذارن
این که باهات هیچ کاری ندارن ندارند
این که تو بازی‌شون راهت نمی‌دن این که تو بازی‌شون راهت نمی‌دن
این که سر به سرت می‌ذارن سر به سرت


این که زاده‌ی آسیایی رو می‌گن جبر جغرافیایی
این که لنگ در هوایی صبحونه‌ت شده سیگار و چایی

این که لنگ در هوایی
صبحونه‌ت شده سیگار و چایی

Mittwoch, 13. Mai 2009

پری زنگنه

پاییز Lyrics

نگو از گل ،نگو از یخ

که در پاییزم

نگاهم کن ، نگاهم کن 

چه درد انگیزم 

با من نه گل ،نه آواز

نه آسمان ،نه پرواز

گل مرده ی آوار برگم

پاییزی ام، هم فصل مرگم

اگر در شب ،اگر در باد

اگر در اشک می رویم

کدامین گل؟کدامین باغ؟

من از پاییز می گویم

اگر ماهم،اگر خورشید

اگر هم بغض باران

همه عشقم،همه بخشش

از اینجا تا بهاران.

Dienstag, 12. Mai 2009

دیتنت جاریکی تر-سه لاح . م



کوا ده ست ده دا

دیتنت جاریکی تر

مردن رویشتنی یکجاریه

چون بددوزمه وه

شوینه وارت له کی پرسم

بون له کی که م

بونی تو بدا

وه ره زی راویژی توم

له به ر ده رکی

شاره که ت

پی کوتم لیره نی

پی هاتنم لی شکا

پیم مه لین مردووه

سیبه ری له سه ر شانمه

جاروبار ئاوریکم لی ده دا

  دلم سواره

یکی تر له ده لم دا

هاوارت ده کا

خو می خو مه

مانی نیگات

ئازارم ده دا

سه لاح . م